نگاهی به کتاب «زن در شاهنامه» و تأثیرگذاری زنان در داستانهای حکیم توس | والا زنان شاهنامه
نخستین بار، سال ۱۳۹۵ بود که کتاب «زنان در شاهنامه» جلال خالقی مطلق به زبان فارسی ترجمه شد. کتابی که درواقع رساله دکتری اوست که در سال ۱۳۴۹ در دانشگاه کلن آلمان از آن دفاع کرد و یک سال بعد، در فرایبورگ آلمان به چاپ رساند.
مریم محبی | این کتاب در سال ۲۰۱۲ به وسیله شخصی به نام بریگیته نوین اشواندر در کالیفرنیا به انگلیسی ترجمه و منتشر شد. یک مرتبه دیگر نیز در سال ۱۳۹۸ به فارسی ترجمه شد. ترجمهای که گفته میشود یکی از دلایل آن ترجمه پر از ایراد پیشین بود که حاوی نقص و اشتباه و موارد مبهم یا توضیح داده نشده زیادی بود و حتی بسیاری از اسامی خاص آن هم نادرست نوشته شده بود.
اما به تازگی خبر چاپ نخستین ترجمه کتاب از آلمانی به فارسی به قلم مریم رضایی و با عنوان «زن در شاهنامه» منتشر شده است. پیش از این در صفحه فرهنگ و ادبیات، ابعادی از شاهنامه (عاشقانهها در شاهکار حکیم ابوالقاسم فردوسی و قدرت در شاهنامه) را بررسی کرده بودیم. خبر انتشار ترجمه تازه از کتاب دکتر خالقی فرصتی را فراهم ساخت تا این بار با سرکی مختصر در این کتاب به جنبه دیگری از اثر فاخر «شاهنامه فردوسی» بپردازیم؛ زنان تأثیرگذار.
«زن در شاهنامه» از چه میگوید؟
«زن در شاهنامه» کتابی است کم وبیش سیصدصفحهای که در بخشهای گوناگون آن از زوایای مختلف به حضور زنان در شاهنامه پرداخته شده است. برای نمونه، در بخشی از کتاب زنان نامدار شاهنامه معرفی میشوند. زنان در پژوهش خالقی مطلق به دو گروه نژاده و نانژاده تقسیم میشوند.
همچنین زنان اسطورهای و برخی زنان تاریخی شاهنامه معرفی میشوند. در بخشی دیگر، جایگاه زن در شاهنامه فردوسی بر پایه منابع پیش و پس از اسلام بررسی میشود. انواع مختلف ازدواج، جایگاه زن در زندگی زناشویی، جایگاه زن در اجتماع، دیگر مباحثی است که مؤلف آن را در شاهکار حماسی حکیم توس بررسیده است. در این میان، برخی مباحث با جزئی نگریهای جالبی همراه است که از آن میان میتوان به مقوله زیبایی دلخواه نزد ایرانیان و جذابیت زن اشاره کرد.
زن ستیزی؟ یک ادعای پوچ!
وجود زن ستیزی در شاهنامه یکی از ادعاهایی است که ناآگاهان و به ویژه ایران ستیزان مطرح کرده اند. ادله اثبات این ادعای پوچ هم برخی مصرعها و بیتهایی است که چه به لحاظ ساختاری و چه به لحاظ مفهومی، به اساس شاهنامه و باورهای موجود در آن شبیه نیست. چنان که پژوهشگرانی، چون حسین وحیدی، شاهنامه پژوه و استاد دانشگاه، بارها نوشته اند و گفته اند، مصرع معروف «زن و اژدها هر دو در خاک به» جزو افزوده هاست و در نسخههای معتبر شاهنامه اثری از آن نیست.
آرزو، آزاده، آزرمیدخت، پوراندخت، تهمینه، جریره، سیندخت، شهرناز، فرانک، فرنگیس، کتایون، گل شهر، ماه آفرید، منیژه و کلی نام دیگر، زنهایی هستند که در شاهنامه از آنها نام برده شده و این حضور فقط در بزنگاههای عاشقانه نبوده است. زنان علاوه بر پیشبرد عاشقانه ها، در پیشبرد بخشهای حماسی این اثر فاخر نیز به شدت اثرگذار هستند. زنی جنگاور، چون گردآفرید یا زنی، چون همای که بر تخت پادشاهی مینشیند یا زنی، چون فرانک که در تحولات اجتماعی عصر خویش دخیل است، این اثرگذاری را اثبات و ادعای زن ستیزی شاهنامه را رد میکنند؛ هر یک به نوعی و به شیوه ای.
«فرانک»؛ زمینه ساز یک قیام
فرانک مادر فریدون است و همسر آبتین که مغز سرش خوراک مارهای روی دوش ضحاک میشود. خطری که جان پسرش فریدون را تهدید میکند، او را وا میدارد تا اندیشهای کند و کاری. در نتیجه، پاره تنش را برمی دارد تا به محل امنی برساند. در نهایت او را به البرزکوه میبرد بلکه نزد مرد وارسته و دینداری پرورش یابد. این اتفاق زمینه ساز قیام کاوه آهنگر و به زیر کشیدن ضحاک از تخت شاهی میشود. درواقع فریدون که به تدبیر مادر از شر ضحاک جان به در برده، بعد از بزرگ شدن و پی بردن به رنجی که بر مادرش و مردم سرزمینش رفته، با یاری کاوه علیه ضحاک قیام میکند.
روزگار پرفراز و نشیب «ارنواز» و «شهرناز»
ارنواز و شهرناز، خواهران جمشیدشاه هستند که با چیرگی ضحاک، به اسارت و بعد هم به همسری او درآمدند. اما پس از قیام کاوه آهنگر و پیروزی فریدون بر ضحاک، فریدون آن دو را به ازدواج خود درمی آورد و پادشاه ایران، از آنها صاحب سه فرزند میشود؛ سلم و تور از شهرناز و ایرج از ارنواز. سه فرزندی که ماجرای بین آن ها، خود یکی از داستانهای مهم شاهنامه را شکل میدهد؛ فریدون بعد از اینکه فرزندانش به سن رشد میرسند تصمیم میگیرد قلمرو پادشاهی خود را میان آنها تقسیم کند و در ادامه، سلم و تور، چون به قلمرو ایرج یعنی ایران زمین چشم دارند، با کشتن برادر، او را از سر راه برمی دارند.
«سیندخت» و نوه اش رستم
سیندخت، مادر رودابه و همسر مهراب کابلی، در شاهنامه زنی است بادرایت. او با تدبیر و مذاکره، آتش خشمی را که عشق زال و رودابه برمی انگیزد، خاموش میکند. در پی داستان عشق و عاشقی زال و رودابه و ملاحظاتی که بر سر پیوند ایرانیان با نژاد ضحاک (نیای مهراب) به وجود میآید، سیندخت از ترس اینکه مبادا آتش خشم پهلوانان ایرانی دامان کابلستان و مهراب و دودمانش را بگیرد، نزد سام (پدر زال) میرود و با او صحبت میکند و خشم سام را فرو مینشاند. درایتی که نتیجه آن به هم رسیدن زال و رودابه و زاده شدن رستم – بزرگترین پهلوان شاهنامه – از این زوج عاشق است.
همسرانگی و مادرانگی «رودابه»
رودابه فقط با گوش سپردن به صحبتهای پدر درباره زال، ندیده عاشق او میشود. همسر زال و مادر رستم را به نظر باید نماد عشق به همسر و فرزند نیز دانست. رودابه نخستین زنی است که فرزند خود را از طریق عملی به دنیا میآورد که اکنون آن را به نام سزارین میشناسیم. درواقع سیمرغ، پرنده افسانه ای، به زال میآموزد که چگونه با شکافتن پهلوی همسرش جان او و فرزندش را نجات دهد و بعد، با کشیدن پر سیمرغ به محل جراحات آن را التیام بخشد.
«تهمینه» و داستان تلخ رستم و سهراب
تهمینه کسی است که فردوسی در توصیف او از خرد بالا و جان پاکش سخن میگوید، چنان که گویی بهرهای از زمین و زمینیان ندارد. دختر پادشاه سمنگان، همسر رستم و مادر سهراب و میراث دار یکی از رنجهای بزرگ شاهنامه. وقتی رستم در پی یافتن اسبش «رَخْش» به شهر سمنگان میرسد، تهمینه به بالین او میرود. البته شاهدخت سمنگان برای این ملاقات ناگهانی که در نیمه شب اتفاق میافتد دلیل دارد. او میخواهد از پهلوان تنومندی، چون رستم که آوازه اش به گوش همگان رسیده فرزندی به شایستگی خود جهان پهلوان داشته باشد و همچنین رخش -اسب و یاور رستم- را نیز به او برساند. اما این وصال سرآغاز یکی داستان میشود پُر آبِ چشم!
«گُردآفرید» بانوی جنگاور ایرانی
گردآفرید دختر پهلوان نامدار ایران، گَژدَهَم، است که هم پای مردان در میدان رزم ظاهر شد و شجاعت و جنگاور بودنش بر سر زبان هاست. او در پی اسارت برادرش هُجیر به دست سهراب (فرزند رستم که اکنون در سپاه دشمن است)، راهی کارزار میشود. آن هم در شمایل یک مرد. اما وقتی در حین نبرد کلاه خود از سرش میافتد، سهراب به زن بودن او پی میبرد. او نیز به دست سهراب اسیر میشود، اما در ادامه، با فریفتن سهراب با این وعده که دژ سپید را تسلیمش میکند، خود را از دست دشمن میرهاند.
«سودابه» زن بداندیش
سودابه، دختر پادشاه هاماوران و همسر کیکاووس در شاهنامه، زنی است اسیر کج اندیشی و وسوسهها که نه تنها خودش، بلکه همه خانواده را به ورطه نابودی میکشاند. زنی اغواگر، که به محض دیدن سیاوش دل به او میبازد و زان پس، از هیچ تلاشی برای به دام انداختن شاهزاده پاکدامن دریغ نمیکند و در نهایت، داستان گذر سیاوش از آتش است که به واسطه نیرنگهای او رقم میخورد و اثبات پاکدامنی سیاوش. البته سیاوش فرجام خونینی دارد، اما سرنوشت سودابه نیز دو نیم شدن به دست رستم است.
«منیژه» معشوق وفادار
منیژه دختر افراسیاب (شاه توران و دشمن دیرین ایرانیان) و محور یکی از داستانهای عاشقانه شاهنامه است، اگرچه در طی داستان وفاداری اش بر عشق میچربد. پس از اینکه بیژن به فرمان افراسیاب و به دست گَرسیوَز و به جرم دل باختن به منیژه، به چاه میافتد، منیژه او را تنها نمیگذارد. دختر افراسیاب پیوسته بر سر چاه بود تا به هر طریقی آب و غذایی پیدا کند و برای بیژن به عمق چاه بفرستد و بعدتر نیز با روشن کردن آتش بر سر چاه، رستم و همراهانش را که به سرزمین توران آمده بودند، به سوی بیژن هدایت کرد و سبب رهایی او شد.
«همای»؛ شاه کیانی
همای دختر بهمن است و معروف به چهرآزاد. زنی که بر مسند پادشاهی مینشیند و از او به عنوان هفتمین پادشاه سلسله اسطورهای کیانیان یاد شده است. همای بعد از بهمن ۳۲ سال پادشاهی کرد و سپس داراب پسرش را جانشین خود ساخت. او را سازنده شهر گلپایگان نیز میدانند.
منبع: شهرآرا