رستم از من چه میخواهد؟ من از او؟
نویسنده: متانت محبی
اگر از خیابان خیام، منطقه گردشگری سپاد عبور کرده باشید، حتماً مجسمهی غولپیکر رستم، ایستاده در ورودی شهربازی قهرمانان را دیدهاید. مجسمهای غولپیکر که بیشباهت به رؤیای کودکان نیست. ابعاد رؤیا نمادی از وجوه فعال درون فردی است؛ غولپیکر که نشانی از رؤیا و میل عمیق کودکانهی بزرگ شدن است. فردی که از این خیابان میگذرد و مقابل شهربازی میایستد دقایقی مقابل آن صبر میکند تا رستم را خوب تماشا کند. این مجسمه تلنگری است برای فعال شدن وجوه خیال و فانتزی. همانطور که اسلاوی ژیژک دربارهی «فانتزی» میگوید که سناریوی آن خلأیی که بهواسطه میل دیگری گشوده میشود، پر میکند. فانتزی قادر میسازد که از انقیاد در برابر میل دیگری بگریزیم.
اضطراب مواجهه با رستم غولپیکر در ورودی شهربازی قهرمانان دو سؤال را به میان میآورد که بسته به رده سنی و تجارب زیسته، متفاوت است.
- رستم از من چه میخواهد؟
- من از رستم چه میخواهم؟
کافی است مهمان تصور کند و به همراهان خود بگوید بهجای ارجاع به داستانهای شاهنامه و پیش بردن سیر بازدید از شهربازی به شیوهای که از آرامگاه فردوسی دیدن میکنند، با این رویکرد آغاز کند که: «من از رستم چه میخواهم؟» و از سویی دیگر «من به رستم چه چیزی را میخواهم نشان دهم؟». سؤالاتی که بر اضطراب اولیه فائق میآید و این سناریو تصویری سؤال مرسوم «دیگری بزرگ از من چه میخواهد؟» در نظریه ژاک لاکان را به عقب میراند. حالا احتمالاً رستم است که با این توطئه روبهرو است؟ «دیگری از من چه میخواهد؟»
حالا سوژه با آرامشی خاص از اینکه قرار نیست همراه رستمی که از کتابها آمده است چندساعتی را در شهربازی بگذراند و مطابق میل او به جنگ با سهراب برود، یا از امر مقدس بگوید، همواره مترصد است که هر چه میبیند، به رستم غولپیکر نشان بدهد و تجربهای سیال با او داشته باشد که در عمل هم همین است. هنگام گرفتن عکس سلفی با آن، زاویه، رنگ، سبک شخصی خودش را در عکسبرداری اعمال میکند و تجربه منحصربهفرد خود را برای رستم بهجا میگذارد. کافی است به صدها عکسی که سلفی گونه سوژهها با رستم میگیرند، نگاه کنیم. همهشان نشانی از سبک خاص فردی است و همنشینی این سبک خاص و چگونگی قرار گرفتن رستم در کادر سوژه که نقطه پررنگ آن وجوه ظاهری فرد است، بعد نوع همجواری سوژه با رستم و نهایتاً رستم که بهواسطهی قرار گرفتن در سبک سوژه، هویتی متکثر میگیرد.
نهایتاً گویی این سوژه است که به رستم نشان میدهد اینجا کجاست؟
سوژه با فانتزیِ همراهی رستم، بهعنوان خیالی تجسمیافته و غولپیکر، برای خود سپری دفاعی در مقابل مجموعهای از فقدانها خلق میکند در حالی که در وجههی روبهرویی و سوال اولیهی «رستم از من چه میخواهد؟»، کلان روایتِ پشت این نماد خیالانگیز شاهنامه است که باعث محو سوژه می شود و امکان تجربه شخصی را از بین میبرد.
حالا با سناریوی دوم، رستم غول پیکرکه شهربازی بانام او شناخته میشود و نمادی از ساحت خیالی است و قهرمانیها به او نسبت داده می شود، قرار است از خلال تجارب فردی، زیستی متکثر داشته باشد در طیف گستردهای از سبکها که مهمانهای شهربازی بهانهی آن میشوند. بنابراین فانتزی و اضطراب به عنوان واسطی بین امر واقع و امر نمادین عمل میکند. اینجاست که سوال پیش میآید رستم چه تجارب منحصربهفردی میتواند داشته باشد که تا پیش از آن در خیالانگیزترین اثر ادبی نیز ممکن نبوده است؟
در پایان رستم غولپیکر در موقعیت در ورودی باقی میماند و این سوژه است که با تلنگر اولیه مواجهه با ابعاد خیالانگیز رستم، به چنین ساحت و سناریویی افتاده است و در غیاب اضطراب میل دیگری، جهان شهربازی را میتواند تجربه کند و این تجربه زیسته را با خود به خانه بیاورد که در کمتر نقطهای از شهر امکان چنین تجربه شهریای برای او مهیاست. مواجههی اولیه با رستم غولپیکر منجر به این سوال خواهد شد که من چه میلی دارم که رستم قرار است پُر اش کند! رستم یا شهربازی قهرمانان(!).