محسن موسیوند- برایان اودوگرتی " Brian O Dougherty " هنرمند و منتقد، جمله مشهوری دارد که امروزه هم میتواند بازخوانی شود: "پیدا کردن اثر پیشرفته در هوای آزاد (فضاهای عمومی) مثل برخورد با دختر تحصیلکردهای است که در خیابان کار کند...". حیرتانگیزی و واکنش شگفتآوری که در پی مواجهه عمومی با آن دسته از آثار هنری که در اصطلاح با عنوان هنر شهری یا هنر عمومی شناخته میشود، گونهای تضاد خودخواسته را پیش میکشد که هم میتواند هنرمندانه و خلاق باشد و هم تخریبگر. عرصههای عمومی که درواقع با تجمیع عناصر و آرایههای مختلف کاربردی و بصری، و تعدد و اختلاط فرهنگها و خردهفرهنگها و حضور طبقات گوناگون اجتماعی مواجه است، چه مناسبتی با آثار خلّاقه هنری دارد یا میتواند داشته باشد؟ یا بهتر بگوییم؛ آثار هنر شهری، چگونه و با چه رویکردی میتواند وارد فضاهای عمومی شهرها شود؟
اگر شهر را "مکانی با تراکم بالای جمعیت و مرکزیت سیاسی، اداری و تاریخی که در آن، فعالیت اصلی مردم، غیر کشاورزی است و دارای مختصات شهری بوده که از طریق دولتی محلی، اداره میشود 3" بدانیم، آنگاه با این رویکرد، با ورود هنر ـ که شاخصه اصلی آن کنش خلاقانه و نوآورانه است ـ به شهر، با گونهای کنتراست مفهومی سروکار خواهیم داشت. یکسو فضاهای شهری است با ویژگیهای ترکیبی و اختلاطگونه خود، و دیگرسو آثار هنری که لازمهاش زبان و بیان و طرح و فرم شکوفا و پیشرو و شاید از نظر عموم غیرقابل هضم است. حال در چنین فضاها و با چنین رویکردی، اگر فضاهای شهری بجای آثار شاخص هنرمندان طراز اول، به محلی برای تاختوتاز نسل کمتجربه هنرمندان جوان و بعضا دانشجویان و تازهکاران عرصه هنر تبدیل شود، چه تبعاتی میتواند برای محیطهای شهری و کاربست بصری شهر داشته باشد؟ آیا مساله و مشکل دوچندان نخواهد شد؟ در این زمینه مصادیق بیشماری را میتوان گواه آورد که هم در هماهنگی با منظر و چشمانداز شهری و هم در میزان کیفیت معنایی و هویتی محیط، ناموفق بوده است.

روزانه آثار متعدد و بیشماری در سطح شهر در معرض دیدگان شهروندان است که حتی اگر تمایل و ارادهای برای دیدنشان نباشد، در بیشتر موارد بهصورت ناخواسته در دایره منظر شهروندان قرار میگیرد و طبیعتا بر ناخودآگاه مخاطبان خود، تاثیر میگذارد. آثار ناموفقی که به دست هنرمندان نهچندان طراز اول، طراحی و اجرا میشود و با هماهنگی و مدیریت متولی آن وارد عرصههای عمومی میشود، مشکلات و مسائل عدیدهای به بار میآورد؛ یکی از این معضلات، عادت دادن شهروندان به فرمها و آرایههای بصری با کیفیت نامطلوب و ارزش زیباییشناسانه پایین است. شاید یکی از مهمترین مصادیق این مساله، احجام بیشمار حیوانات از دلفینها گرفته تا مرغابیها و دیگر جانداران در سطح شهرهاست که متاسفانه شمار زیادی از آنها هم از کشور چین وارد شده است. همچنین میتوان از دیوارنگاریهای فراوانی مثال آورد که با توجیه رویکرد مدرن و انتزاعی، اما شکلی بیکیفیت و نامتجانس به چشماندازهای شهری داده است. درواقع آثار غیرهنرمندانه در سطح شهر نهایتا به کاهش سطح سواد و سلیقه بصری عمومی منجر خواهد شد. همچنین مشکل ایجادشده دیگر، مواجهه شهروندان با آثاری است که علیرغم بصریت مناسب، اما از لحاظ هویت و مفاهیم مستتر در آن، سنخیتی با فرهنگ بومی ایرانی و تاریخ ما ندارد. طبیعی است که پذیرش و دریافت ذهنی و دیداری این آثار هم با دشواریهایی همراه است.

در سالهای اخیر، یکی از راههای گزینش و اجرای آثار هنر شهری، سپردن ظرفیتهای مرتبط از طریق فراخوان و مناقصه است؛ یعنی دعوت به مشارکت عمومی و نهایتا بهگزین کردن توسط شورای داوری متشکل از متخصصان همان رشته. اما یکی از تهدیداتی که در این زمینه وجود دارد، این است که بهدلیل فضای رقابتی این فراخوانها و حضور جوانترها، دانشجویان هنری و حتی کمتجربهها در این مسابقه عمومی، هنرمندان طراز اول و پیشکسوتها کمتر خود را برای شرکت در چنین فضاهایی و قرارگرفتن در کنار سایرین میتوانند مجاب کنند و واقعیت این است که در چنین وضعیتی، بخش عمدهای از ظرفیت موجود هنری کشور، از دایره داشتههای موجود کم و بهشکلی تعمدانه فرصتها تبدیل به تهدید میشود. تهدیدی که متوجه شهر، شهروندان، و نهایتا فرهنگ و هنر عمومی کشور خواهد شد و طبیعتا بخش عمدهای از بودجههای مالی، توان نیروی انسانی، زمان و حتی اعتماد عمومی به متولیان شهری از دست خواهد رفت.
محسن موسیوند
عضو هیاتعلمی پژوهشکده فرهنگ، هنر و معماری
منبع: هنرآنلاین