
بدالله کوثری گفت: اگر از هملت لذت میبریم، بحث آن است که این اثر را در ادبیات خود نداریم. نمیتوانیم هملت را ایرانی کنیم. در ترجمه نشان نویسنده و فرهنگ آن کشور نبایستی تغییر کند. ما متن را فارسی میکنیم اما به طور مثال در ادبیات آمریکای جنوبی اگر آن را ایرانیزه کنیم، رنگ و بوی آن را از دست میدهد.
این مترجم در برنامه از «حریق تروا تا کافههای دودگرفته لیما» که در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی برگزار شد، بیان کرد: چنین جلسههایی بسیار مفید فایده است چون با مخاطبان خود آشنا میشویم. هنگامی که یک کتاب به چاپهای متعدد میرسد، بسیار برای من جای خوشحالی دارد اما اینکه چه کسانی این کتاب را خواندهاند و چه برداشتی داشتهاند، برای من مسئله بسیار حائز اهمیت است.
وی ادامه داد: بر خلاف تصورات برخی چون زبان یک کتابی قدیمی شده و یا چون مربوط به اساطیر است، خواننده نسل جوان به سمت آن نمیرود اما بنا به اطلاعات من از کتابفروشیها چنین نیست. نمیتوان همه این مخاطبان را در یک جا دید و چنین جلساتی این فرصت را مهیا میکند.
کوثری عنوان کرد: یک واقعهای برای من در چند هفته رخ داد؛ در یک جلسهای فردی گفت اینکه تاکید من روی متون قدیمی است اهمیتی ندارد، من بدون خواندن متون قدیمی نظیر حافظ نیز یک مترجم خوب هستم. من گفتم که کسی نمیتواند داور خودش باشد اما اینکه شما به ترجمه علاقه دارید به مثابه آن است که به زبان علاقه دارید. اگر به زبان علاقه داریم چگونه از حافظ متنفر هستیم.
این مترجم تصریح کرد: اینکه برخی از شعرا را به برخی دیگر ترجیح دهیم یک مسئلهای است اما نمیتوان تمام این جهان را فراموش کرد. اینکه اکنون مطالعه به شدت در جامعه ضعیف شده به مسئله آموزش برمیگردد. تجربه من چنین بوده که در خانواده بایستی آموزش را جدی گرفت. یکی از مشکلات اصلی ما استغنای کاذب است. تصور میکنیم نیازی به خواندن نداریم.
وی اضافه کرد: ابزار نوشتن کلمه است و این کلمه را از دو روش به دست میآوریم. یک بخشی از کلمات، در زبان عامه متداول است و بخشی دیگر از خواندن متون به دست میآید. چگونه میتوانیم به خواندن بیاهمیت باشیم و بنویسیم؟
کوثری اظهارد کرد: تصور ما این است که اگر کسی بیهقی و سعدی بخواند، به سان خوردن دارو نثری قوی پیدا خواهد کرد. این تصور غلط است. این نگاه کسی که ادبیات را دوست دارد، نیست. آدم بایستی با ادبیات زندگی کند. کسی که نویسنده است، چگونه میتواند دور از ادبیات زندگی کند و بخشی از این ادبیات مربوط به گذشته است.
وی ادامه داد: ما برخی مسائل را به طور ناقص از غرب یاد گرفتهایم که نبایستی گذشته را تکرار کرد اما نمیدانیم که آنان چه رفتاری با گذشته خود داشتهاند. اینکه مانند 700 سال گذشته رفتار نکنیم درست اما بایستی بدانیم 700 سال پیش چه گذشته است.
ملتی که ادبیات ندارد، فرهنگ ندارد
این مترجم خاطرنشان کرد: چگونه ممکن است که به یکباره ادبیات و زبان خود را نفی کنیم. یکبار مقایسه کنیم که زبانی که الان به کار میبریم همان زبانی است که پیشتر بوده است. ادبیات است که حافظ فرهنگ است. ملتی که ادبیات ندارد، فرهنگ ندارد. ادبیات کلاسیک ما آیینه تمامنمای تاریخ و تجربیات اجتماعی ایران است.
وی افزود: در دهه 40 بعضی داوریهای تندی انجام شد که به این وجوه شعر کلاسیک توجه نشد. استادان قدیمی ما به این وجوه توجه نداشتند. کشف مولوی کار شعاری معاصر بود و نشان دادند که اگر به دنبال شعر خالص باشیم بایستی به دنبال مولانا برویم. ما به این گنجینه که به راستی شعر مدرن است، شعری است که به اصوات تکیه کرده و دارای تنوع وزن بسیار است، بیاعتنا بودیم. چگونه میتوان تنها شکسپیر خواند و از سعدی لذت نبرد؟
این مترجم بیان کرد: نثر امروز ما که نه تنها جذاب نیست بلکه غلط است. اگر غلط نیست بی مایه و بی رونق است.مترجمی که در برابر هر کلمه زبان مقصد، تنها یک معادل دارد، ناتوان است. معادلهای مختلف را از کجا میخواهیم پیدا کنیم؟ راهی جز گنجینه ادبیات نداریم.
وی اضافه کرد: در عالم روایت و ادبیات ما تجربههای غنی فراوانی داریم. روایت و داستان مسئله اندیشیده شدهای است. بسیاری از واژههای سعدی و حافظ را میتوان به درون رمان امروز آورد، منتها بایستی توانایی آن را داشت.
این مترجم گفت: من علت اصلی این مشکل را در خانواده میبینم. خانوادهای که پدر و مادر کتاب نخواند، فرزندان آن خانواده هم اهل مطالعه نخواهند شد. بدون خواندن، نوشتن ممکن نخواهد بود. افرادی که با ترجمه سروکار خواهند داشت، بایستی زبان مبدا غنی و قوی داشته باشند. نمیتوان با زبان امروزی مترجمی خوب شد. آنچه که دوست دارید از ادبیات کهن ایران بخوانید تا زبان شما قویتر شود.
وی ادامه داد: بابستی ریشههای زبان خود را بشناسید و بحث این نیست که فورا از آن استفاده کنید. واقعیت این است که نمیتوان چنین تصور کرد که ترجمه به نحوی باشد که گویی نویسنده اصلی کتاب را به زبان مبدا نوشته است. مترجم یک فیلتر است و خود بر روی متن، اثر میگذارد. نمیتوان مانند نویسنده شد. بحث فارسی کردن متن است و نه ایرانیزه کردن آن.
کوثری تصریح کرد: اگر از هملت لذت میبریم، بحث آن است که این اثر را در ادبیات خود نداریم. نمیتوانیم هملت را ایرانی کنیم. در ترجمه نشان نویسنده و فرهنگ آن کشور نبایستی تغییر کند. ما متن را فارسی میکنیم اما به طور مثال در ادبیات آمریکای جنوبی اگر آن را ایرانیزه کنیم، رنگ و بوی آن را از دست میدهد.
وی خاطرنشان کرد: در خصوص داستان کوتاه رمان، چون هر دو متن هستند، من تفاوتی نمیبینم اما چون در رمان یک تجربه بلندمدتی دارید با فراز و فرود زبانی بیشتر روبهرو خواهید بود. در رمان ناچار هستید که لایههای متفاوتی از بان را به کار ببرید، چرا که با شخصیتهای متفاوتی روبهرو هستید. هر رمانی دو بخش دارد. یکئ بخش روایت است و بخش دیگر ردیالوگ است. بایستی در زبان این تفاوت را نشان دهید. زبان گفتوگو بایستی با زبان دیالوگ متفاوت باشد. چنین تجربهای در داستان کوتاه نیز ممکن است اما بسیا کوتاهمدتتر از رمان است.
منبع: ایسنا